سخن شب

جاودانگی،تنها برگی که هر زمان در دستان است؛شاید لحظه غروب همیشه فاحش فرقشان بود

مجموعه هنگام

مجموعه "هنگام"

شامل:

1.شهد

2.شهامت

3.خواست



دوشنبه 16 فروردین 1400 3:30

خواست

پَنجره ی باز،روزنه یِ رو به نور،صدایِ جیک جیکِ گنجشک ها دمِ صبح با آلارمِ آغازِ صُبحی دیگر،القایِ پَیامِ فرصتی تازه ست،بَرایِ پیش رفتن و در مَسیر ماندن ولی غَم تو تَنها جمله ای ست که سخت است و دشوار وقتی خیال،هم از گفتنَش بهم می ریزد وقتی،دیگر برایِ چیدنِش،سویِ شمعِ رویِ میز هَم رو به خاموشی می رود،اما سُکوتِ پُر از آرامشِ اتاق،نِدا می دهد که بگذر از تمامِ پیچیدگی ها،خطِ ایست ها و ایمان به بی کَران بودنِ ارزشِ هِدیه ای که کائنات از قدرتِ تسخیرِش،مُقابلِ جلا دهنده یِ حقیقتشان بی مِنَت سَرِ تَعظیم فُرود می آورند.
قَدم دَر راهِ سَخت،نیرویِ مَقصَد هَمیشگیِ هَر لَحظه یِ اندیشه رَهایی،اگر دَر تَنهاییِ شَب،سویِ ماه در آسِمان،هَنوز روشَنِ مَسیر،وَقتی دَلتَنگ شُدم،پِیِ خانه ای بودم نوشته ام نور تاریکیِ شَب را بِبَرَد،انتظارِ پَرواز از جَهَت رو به اتِفاق،آزاد بودَن،تَصویرِ زَخمِ روزگار می مانَد که هَر روز سَخت شُدی،و رسیدن یَعنی پایانِ هَمه یِ سوها؛آنجایی که اگَر عِشق نَبود ذَره ای از آنجا هَم نَبود.



پنجشنبه 10 مهر 1399 3:30

شهامت

پیچشِ رُز هایِ کوچک از نوازشِ باد،باغچه یِ گوشه حَیاط،هَوا نَظمِ عَطرشان شُدِ،جلویِ قَطره هایِ باران از نورِ آفتابِ آسمانِ امروز و فِکرِ ساختَن در مَسیر،تَنها و پیچیدگی هایی که در رسیدن به شُکوفایی،حَواسِ بهینه در قَدمِ پایِ خسته،از باد پیِ نهایَتِ روزِگار می رَوی.

روز هایی در دفترم خاطره ای نَقش بَستَن،شَب هایِ تنهاییِ گردنه گوشه ای از قِصه زندگیم،بارانِ ابر هایِ آسِمانِ شهرَم لَحظه هایی از نُو می شِناسَد که نوشته ام،غمِ دلَم را نادیدِ نگرفته ام و بِگذرَم،شهامَتِ خَنده ای می خواهَم که طراوتِ گُلدان هایِ بالکُنِ پَنجره اتاقَم،امید از بودَنم و دلبَستِگی،حسِ تازگیِ بَهار را،در لَرزشِ دَستم،سَمتِ آنچه به سویِ شایِستِگی باید،قدَم بِگُذارَم.

کره خاکی جایی بهتر خواهد بود!

نگاه کن!



شنبه 20 اردیبهشت 1399 3:30

شهد

نَغمه فَصلِ سِفید طَراوتَش از تابِش خورشیدِ زِمستان بلند تَر تا انتهایِ دیدارِ نورِ ابدی به پاکیِ چَشم هایَت دُنیا را برایَم زیباتَر کَرد،نَهالِ زیبایِ تَنهایی ریشه در تاریکی نَدارد که روشنیِ امید تنه اش را غُنچه هایی پیِ فَردایی بِهتَر به قَدرتِ زندگیت راهَم گاهی هَموارِ در دلِ خاکِ سَردِ ثُبات ماندِ ام که سُکوتِ قُله هایِ سِپید از دانه بَرف هایِ دورانِ روز هایَش دیگَر مَبهوت نِمی شوم.

برای ادامه کلیک کنید




شنبه 02 فروردین 1399 2:15

مجموعه پاییز

مجموعه '  پاییز '

شامل:

1.سال نو

2.بخند رفیق

3.مهر نیک 

4.بخند رفیق ۲

5.پیدایی آرامش 

6.شب تولد 

7.روبه رو 

8.تنها



چهارشنبه 28 اسفند 1398 2:59

روبه رو

ظهرِ سه شنبه زنگ درِ واحد بیست و یک را برایِ تحویلِ لباس که دو روز پیش به خشک شویی آپارتمان داده بودم چند بار زدند،تصمیم داشتم با یکی از دوست هایِ دورانِ دانشجویی که مدت یک سال تا قبل از اینکه انتقالی بگیرد که در رشته داروسازی کنار هم خاطره هایی رنگی ساخته بودیم در کافه روژانو که در ماه همیشه یک بار سر می زدم همدیگر را ببینیم،اتفاقا عطر همیشگی را زدم ولی زیاد حس خوبی نداشتم برخلاف همیشه برای اینکه زود برسم در ماکسیم تاکسی درخواست دادم،سوار تاکسی شدم،راننده تاکسی زیر لب داشت آهنگ چنار از مهراد مستوفی راد را زمزمه می کرد،تو راه رو به من کرد و گفت

برای ادامه کلیک کنید




شنبه 16 آذر 1398 3:30

تنها

تَهِ مانده یِ زَمان را آهستِگی دوست داشتن بخشیده ام،به پژمردگیِ گُل هایِ مسیرِ انتخاب هایِ زندگیم اراده یِ رساندنِ طراوت می کنم ولی ردِ زَخم هایِ دیوارِ قَلبَم از جلوه یِ بی وجدانی تو،تمامِ هستیِ مَن را بی رَحمانه می لَرزانَد که از سرِ محبتِ بی تکرارِ زمان دار،طاقتِ اطرافیانَت را به کامِ مَن هنوز هَم تَلخ می کُنَد،آخرِ نیازَم از نگاهِ عکسِ تنهایِ تو لایِ صفحه یِ سیزده دفتر قدیمیِ نوشته هایَم،قَدم به قَدم راهواره یِ دوست داشتنَت را،غنچه ها و برگ ها را به تَباهی می کشانَد،جانَم سهمَم از تَسخیرِ چَشمانِ تو یک تَصویرِ قدیمی،وقتی کنارِ هم به چشَم هایَم لبخند زدی که شب ها در خیالَِم به آن می اندیشم و زیباییِ نگاهَت من را می کِشاند به رویایِ بودن با تو در دلِ اشک هایَم،که شب ها خوابِ ماه را می بَرَد به سَرابِ بوسیدنِ رویِ تو،اگر سَر زدی به عکس هایَم نِگاهَم کُن در دلِ روزگاری که تو دلگرمیِ ثانیه هام بودی که الان شده ای حَسرَتی همیشه بیدارِ لحظه هایِ سردَم،از تو گذشته ام،لحظه یِ عَکس هایَم با تو به زیباییِ روزها پیوند ابدی خوردِ اند که تَزلزلِ تمامِ لِنز ها رو به رخِ کبود گونه یِ مَن،تَنها به دنبالِ چَشم هایَت می گَردَندُ یِک راز که به مَن می گویَند،که تو دیگَر یادِت نمی آید.



شنبه 11 آبان 1398 3:30

شب تولد

زندگیِ انسانِ بهتر به تصویرِ یک رویا می مانَد،هر نَفس که به او تَنفس بخشیدِ،از تاریکی به دیدن رسیدِ،از سکوت به شنیدن رسیدِ،به نرسیدنِ دیروز برگشتن یک اشتباهِ،امروز یا امشَب لحظه ای می رسد به شور تو از بویی که از خودتِ،ممکن است فردا فرصَتِ آهستگی رسیدن به خانه یِ تمامیتِ تو باشد،اگر خواستِ رویا هایِ رنگی راهِ زندگیِ تو را نقاشی کند،تَبسمِ گُل هایِ مسیرِ انتخاب هایََت راهِ زندگیِ تو را تازگی ببخشد،خورشید در آسمانِ آبی،گرمیِ رودخانه ها را این بار به سینه یِ دشت ها بتاباند،رنگِ برگ ها،قرمز و زردی به پایِ قامتِ درخت ها بنشانَد،دل نواز ها همراهِ لَحظه هایِ رنگیِ چشم ها گشودن،آذرِ هَر سال بساطِ شیرینِ تو را خنده و طَراوَت ببخشند،زیباترین لباسَت را تن کن،خوشبوترین عطر را به نبضِ گردنت بزن،ساده ترین آرایش را رو چهره یِ مثلِ ماهِت بِنشان تا امشب زیبا بِدرخشَد.

برای ادامه کلیک کنید




جمعه 10 آبان 1398 3:30

پیدایی آرامش

سوزِ سرد کنارِ هرمِ بخاری،اولایِ زمستان با نوازشِ دست هایِ لطیفِ قهرمانِ خوشبینِ آینده یِ یار زیبایَش و شیرینیِ نوایِ نفس هایِ زاده یِ مدت ها جان به درد سپردن،خالص می رسد به گوش هایِ شیفته یِ صدایِ شروعِ روییدنِ رو به رشدِ قامتِ یار زیبارویَش در باغچه ای تک،ساخته یِ عشق که با چشمانِ مستِ پاکِ نگاهِ آرامبخشِش،پلک ها می زند و بویِ آشِ گوجه فرنگی،انگار از لرزشِ لَب هایَش می خواهد و نگرانی که در موجِ نفس هایِ بی تکرارِ بانویِ زیبایَش فریادها می زند تا به هر حالت برسد بدرخشد در هیاهویِ
برای ادامه  کلیک کنید




چهارشنبه 20 شهریور 1398 3:30

بخند رفیق 2

حفاظتِ قاطعانه،لازمه یِ برخوردِ درستِ آگاهانه با هیجانات،نجات بخشِ انسان ها در کنارِ حقیقتِ تخریب در ترکیبِ ناعادلانه یِ احساساتِ انبوهِ معنا دهنده و پیش برنده یِ زندگیِ به شدت حرفه ای خواهِ این میدان که سکویِ پیشرفتِ لیاقت هاست که متفاوت،فصل هایِ به ظاهر یکنواخت در خود نواخته است؛طیفِ منسجمِ احساسات،شکاف دهنده یِ مسیر و به حدِ آنالیز رسیدن،که مایه یِ ماندن در محفلِ رقابتِ داشتنِ زندگیِ شرافتمندانه را به نقش می کشَد.

برای ادامه  کلیک کنید




جمعه 14 تیر 1398 3:30