سخن شب

جاودانگی،تنها برگی که هر زمان در دستان است؛شاید لحظه غروب همیشه فاحش فرقشان بود

سفر سه روزه


🍀 اتوبوس نور به تهران ساعت 20:45 🍀
ساعت ۰۹:۰۰ شب شد دقایقی بیشتر از راه نمانده است، امشب طنینِ زیبایِ ماه چقدر دلنشین به چشم می زند، واقعا زیباست! چقدر با این احساس مَن دلخوش تر هستم، کاش پشت دیوارِ این حِس تَرس و حِسرتِ لعنتی را در عُمقِ افکارم بیشتر می فهمیدم تا بهتر بتوانم ببینم که برنامه های بهتری هم برای آینده ام می چیدم، دیگر چیزی نمانده است اتوبوس به ایستگاه برسد، من همچنان مات و مبهوت آسمان مانده ام انگار بهترین قاب است که از شیشه اتوبوس به چشم هایَم جلوه می کند.
برای ادامه کلیک کنید




شنبه 28 بهمن 1402 3:30